بارها و بارها 

در هنگامه افول خورشید 

ولو به وقتِ شفق ،

 او را می شنیدم .

خنده هایش را ، رویا هایش را 

و بیشتر از همه ، درد و فغان هایش را 

آنگونه که می توانم بگویم پرونده‌یِ زندگی اش از زیر دست من گذشته .

و من رییس یک دفتر بیمه که کارش پیش من گیر بود ، 

چه چیزی را می‌خواست بیمه کند ؟! 

- شنیده شدنش را -

شنیدم حرف هایش را 

گاه به راه حلی زبانم گشوده شد و گاه فقط شنیدم !

چون خودش انتخاب کرده بود .

و حال من مانده ام ، خسته و آزرده و زنگار بسته .

خسته از مصاحبت هایی که بی شروع ، پایان یافت .

آزرده از دست هایی که حتی برای یک بار ، آن چه میخواستم را به من هدیه نکرد 

و زنگاری متشکل از خشم ، سرزنش و آتیه ای تیره .

حتی تیره تر از این روز هایم ، 

 

اما تو بدان ، حتی همین الان هم ، در بحبوحه عزلت

باز هم تو را می شنوم ! 

 

همیشه ام عنوان مناسب پیدا نمیشه

بی عنوان بودن خلافِ ادبه ؟!

، ,هایش ,  ,شنیدم ,را  ,تیره ,هایش را  ,هایی که ,را می ,برای یک ,بار ،

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

خانه قبرس مرجع مقالات تخصصی ارایش شاتوب کاشان نخستین مدنیت در جهان خیال باف وبلاگ گروه های اموزشی بام ایران کتاب اقتصاد سنجی مدرسان شریف خرید گن ساعت شنی در شیراز | 09172500031 وبــــــــــــلاگ رســـــــــــمی بــــهزاد خســـروی برنامه نویس دورود حسن یوسف