سایه



بارها و بارها 

در هنگامه افول خورشید 

ولو به وقتِ شفق ،

 او را می شنیدم .

خنده هایش را ، رویا هایش را 

و بیشتر از همه ، درد و فغان هایش را 

آنگونه که می توانم بگویم پرونده‌یِ زندگی اش از زیر دست من گذشته .

و من رییس یک دفتر بیمه که کارش پیش من گیر بود ، 

چه چیزی را می‌خواست بیمه کند ؟! 

- شنیده شدنش را -

شنیدم حرف هایش را 

گاه به راه حلی زبانم گشوده شد و گاه فقط شنیدم !

چون خودش انتخاب کرده بود .

و حال من مانده ام ، خسته و آزرده و زنگار بسته .

خسته از مصاحبت هایی که بی شروع ، پایان یافت .

آزرده از دست هایی که حتی برای یک بار ، آن چه میخواستم را به من هدیه نکرد 

و زنگاری متشکل از خشم ، سرزنش و آتیه ای تیره .

حتی تیره تر از این روز هایم ، 

 

اما تو بدان ، حتی همین الان هم ، در بحبوحه عزلت

باز هم تو را می شنوم ! 

 


خیلی وقته میخوام بنویسم ، ولی نمیدونم از چی یا کی باید بنویسم ، ایضا نمیدونم اصلا این نوشته خواننده ای خواهد داشت یا نه ، ولی خب من مینویسم ؛ شاید مواجه شدن با این همه چیزای گنگ توی زندگیم برای اینه که زیادی سردرگمم ، زیادی عصبیم ، زیادی . هعی :\ خب بیاین یه ذره جهت بدم به نوشتم ؛ ساطعم ، معنی ساطع همون معنی اسم اصلیمه ، یعنی ساطع اسم منه ولی در حقیقت اسمم نیست :| بگذریم . پیچیده شد ، خب من مصداقِ این بخش از شعر سهرابم که میگه : کور را خواهم گفت : چه تماشا دارد باغ ! 

از اینم بگذریم .

یادمه در وصف این روزام نوشته بودم : گوشه نشین رویایِ ناراستین . حالا چرا ناراستین ؟! تا حالا به این قسمت از ابهام رسیدین که بدونین چی میخواین اما به این هم واقفین که به اون نمی‌رسین ؟! 

از اینم بگذریم .

خیلی دارم پراکنده مینویسم :\ 

تازگیا به این پِی بردم که خیلی زیاد اجتماع گریزم ، خیلی بیشتر از اونی که فکر میکردم هستم . و البته خیلی عصبی تر از حد تصور .

و خیلی تنها تر از اونی که فکرشو بکنین 

 

وحالا ، لگامِ اذهان گسیخته و اینجا ، جایِ جلوه گریِ آن هاست ؛ 

همراهان و مخاطبانِ غایب ، تا درودی دیگر بودرود 

*( وی حسِ بامزه بودن دارد )

 


تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

hzabanA ssb خشکشویی آنلاین پــاک نــهــاد قصه پرداز (نویسنده ژانر فانتزی و سورِئال) کتابخانه طریق نور توسعه بازاریابی و مدیریت کاربینان تابلوسازی اندیشه آفتاب یاسی‌ترین